شیفتگان ادبیات نمونه سوالات و قطعه های ادبی
| ||
|
در زیر، برگزیده ای از منظومه ی بلند « خط خون » سروده ی شاعر معاصر علی موسوی گرمارودی را می خوانید: درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کرده اند و آب را که مهر مادر توست خون تو، شرف را سرخگون کرده است شفق، آینه دار نجابتت و فلق محرابی که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده ای *** در فکر آن گودالم که خون تو را مکیده است هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم در حضیض هم می توان عزیز بود؛ از گودال بپرس! شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد هر چه در سوی تو، حسینی شد و دیگر سو، یزیدی اینک، ماییم و سنگ ها ماییم و آب ها درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران که برخی یزیدی، وگرنه حسینی اند ... مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت و آن را بی قدر کرد که مردنی چنان غبطه ی بزرگ زندگانی شد ... مرگ در پنجه ی تو زبون تر از مگسی است که کودکان به شیطنت در مشت می گیرد و یزید بهانه ای دستمال کثیفی که خلط ستم را در آن تف کرده اند، و در زباله دان تاریخ افکنده اند یزید کلمه نبود دروغ بود زالویی درشت که اکسیژن هوا را می مکید مخنثی که تهمت مردی بود بوزینه ای با گناهی درشت « سرقت نام انسان » و سلام بر تو که مظلوم ترینی؛ نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند بل از این رو که دشمنت این است مرگ سرخت تنها نه نام یزید را شکست و کلمه ی ستم را بی سیرت کرد که فوج کلام را نیز در هم می شکند. هیچ کلام بشری نیست که در مصاف تو نشکند ... خط با خون تو آغاز می شود از آن زمان که تو ایستادی دین راه افتاد و چون فرو افتادی، حق برخاست ... تو از قبیله ی خونی و ما از تبار جنون خون تو در شن فرو شد و از سنگ جوشید ای باغ بینش ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد و مظلوم، یاوری آشناتر از تو تو کلاس فشرده ی تاریخی کربلای تو مصاف نیست منظومه ی بزرگ هستی است طواف است پایان سخن، پایان من است تو انتها نداری. |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |